جدول جو
جدول جو

معنی چاده گیری - جستجوی لغت در جدول جو

چاده گیری
سرماخوردگی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرده گیری
تصویر خرده گیری
عیب جویی، انتقاد
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ)
عمل گرفتن خامه از شیر.
- ماشین خامه گیری، ماشینی است که با حرکت دورانی ذرات خامه و چربی را از شیر جدا میکند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل خانه گیر در بازی نرد. عمل بازی چهارم از هفت بازی نرد
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
اعتراض. (یادداشت بخط مؤلف) ، نقد. انتقاد. (یادداشت بخط مؤلف). عمل خرده گیر
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عمل شانه گیر، مرادف شانه کردن که بمعنی اعراض و بهانه کردن و مضایقه نمودن است. (بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ دَ / دِ)
شراب خوار. می خوار. میگسار. شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش:
نیک عیبی دارم و آنست عیبم کز خرد
نیستم لت خوارگیر و قمرباز و باده گیر.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ گَ)
تدبیر. تأمل و تفکر. مصلحت اندیشی:
چو دیدند شاهی چنان چاره ساز
بچاره گری در گشادند باز.
نظامی.
بگو هرچه داری که فرمان کنم
بچاره گری با توپیمان کنم.
نظامی.
، معالجه. مداوا. درمان و علاج خواهی. درمان طلبی:
بجز مرگ هر مشکلی را که هست
بچاره گری چاره آمد بدست.
نظامی.
تا مادر مشفقش نوازد
در چاره گریش چاره سازد.
نظامی.
بچاره گری چون ندارم توان
کنم نوحه برزاد سرو جوان.
نظامی.
، حیله گری. نیرنگ بازی. فسونگری. جادوگری. تردستی. احتیال:
ای بزفتی علم بگرد جهان
برنگردم ز تو مگر بمری
گرچه سختی چو نخکله مغزت
جمله بیرون کنم به چاره گری.
لبیبی.
در نام سلیم عامری بود
در چاره گری چو سامری بود.
نظامی.
و آنهمه دعویت بچاره گری
با دد و دیوو آدمی و پری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنکه خمیر گلوله کند پختن نان یا رشته کردن را. آنکه خمیر را چانه کند. کسی که خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند. گردکننده خمیر
لغت نامه دهخدا
رجوع به گه گیری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرده گیری
تصویر خرده گیری
عمل خرده گیر عیب جویی ایراد گیری نکته گیری انتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه گیر
تصویر چانه گیر
کسیکه خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده گیری
تصویر خرده گیری
انتقاد، اعتراض
فرهنگ واژه فارسی سره
عیب جویی، عیب گیری، اعتراض، انتقاد، ایراد
متضاد: تحسین، تعریف، تمجید، مذمت، نقادی، نقد، نکته گیری، نکته سنجی، نکته بینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یارگیری در بازی
فرهنگ گویش مازندرانی